مواظب باشیم با حرف و یا نگاهی دلی رو نشکنیم…
از دل شکنان هیچ مرا راحت جان نیست
بردند انرژی و مرا تاب و توان نیست
گاهی به سخن می شکند یک دل تنگی
آن گاه شود دور و تو را هیچ نشان نیست
جانا بشکن هرچه که خواهی مشکن دل
دل گر که شکستی به دلت هیچ امان نیست
بینی تو مکافات به دنیا و در عقبی
آنگاه تو را بهره به جز آه و فغان نیست
آن چینیِ بشکسته ی دل را نتوان بست
چون دیر شود خوب و تو را وقت و زمان نیست
حتی اگرت بود تو را فرصت این کار
این چینیِ مرهم زده اش چو اصل آن نیست
چون رفت کمالی به سراپرده ی دیگر
راحت بشود گر که از او زخمی به جان نیست
مهدی کمالی
۵ اسفند ۱۳۹۹
یک دیدگاه دربارهٔ «دل شکنان»