زندگی درد است گاهی، زنده ای

حدود یک ماه پیش، درد پوستی ناشی از اگزما (اطراف چشم) امانم را بریده و خواب را بر چشمانم حرام کرده بود، با خود مرتب تکرار می کردم «زندگی درد است، درد است زندگی» به نظرم آمد تمام زندگی درد نیست بنابراین تبدیل شد به «زندگی درد است گاهی زندگی» … با خود گفتم درد کشیدن هم نشانی از زندگی است وگرنه مرده ها که دردی احساس نمی کنند پس مصراع اول دوباره تغییر پیدا کرد:

زندگی درد است گاهی، زنده ای

و مصراع اول را اول را که شکار کنی بقیه شعر خودش می آید:

ادامه خواندن “زندگی درد است گاهی، زنده ای”

عقل و طمع

عقل همچون چراغی است که مسیر ما را در راه زندگی روشن می کند، هر کس به اندازه نور عقلش می تواند به آینده نگری و تمیز دادن راه از چاه و انتخاب بهترین و مطئمن ترین مسیر از میان چاله های زندگی بپردازد.

طمع نیز همچون چراغ است اما با این تفاوت که نورش مستقیم به چشم ما می خورد، چشم ما برای دیدن از نور غیرمستقیم یعنی بازتاب نور رسیده به اجسام استفاده می کند و نور مستقیمی که به چشم بیاید، نه تنها کمکی به دیدن نمی کند بلکه باعث ایجاد اختلال در در دید ما می شود. هرچه شدت نور طمع بیشتر باشد، کوری ما هم بیشتر خواهد شد… پس بهتر است در مقابل شدت نور طمع ها عینک تأمل به چشم بزنیم… (هرجا طمع ما برانگیخته شد به جای تصمیم عجولانه تأمل کنیم…)

متن بالا برداشت آزادی است از حدیث امیر بیان حضرت علی علیه السلام که فرمودند: «بیشترین زمین خوردن عقل زیر درخشش طمع هاست»