حالتی را در نظر بگیرید که درآمد شما کمتر از مخارجتان است، شاید در نظر گرفتن چنین حالتی سخت نباشد و شاید اکنون هم نیازی به در نظرگرفتنش نباشد و واقعاً در این حالت باشید…
از سعدی علیه الرحمه بیت شعری در خصوص این حالت آمده است:
بر احوال آن مرد باید گریست
که دخلش بود نوزده، خرج بیست
البته ظریفی در فضای مجازی نوشته است که اگر سعدی در این زمان بود احتمالا به جای بیت ذکر شده این بیت را می سرود:
بود حال و احوال آن مرد زار
که دخلش ریال است، خرجش دلار
نکته ای که وجود دارد این است که زمانی که جمعیت زیادی از یک جامعه به چنین وضعیتی دچار شده اند، نمی توان گفت که مشکل از خودشان است و در عقل معاش مشکل دارند… در این شرایط باید سیاست های اعمال شده توسط سیاستمداران و خطی مشی و کنش گری آنان در زمینه اقتصاد و رفاه عمومی جامعه و مقابله با سوداگری ها را جستجو کرد که البته موضوع بحث این نوشتار نیست.
آنچه در نوشتار “حالت اضطرار و آستانه بیچارگی” می خواهیم به آن بپردازیم، اقتصاد خانواده و مدیریت درآمد و هزینه توسط اعضا به ویژه والدین است.
خانواده ای را در نظر بگیرید که درآمد آنها کفاف هزینه های یک زندگی معمولی را می دهد به گونه ای که فقط دو بار در سال از عهده خرید لباس و یک مسافرت در سال بر می آیند.
چنین خانواده ای اگر در این محدوده که درآمدشان اجازه می دهد گام بردارند و هزینه های بیشتر را بر خود تحمیل نکنند ، آسایش بیشتری برای خود به ارمغان نیاورده اند اما از آرامش برخوردارند.
آرامش ، مجال خلاقیت، ابداع و نوآوری به آدمی می دهد و در سایه آرامش می توانند به افزایش درآمد و رسیدن به آسایش و رفاه بیشتر بیندیشند.
در چنین مثالی، این خانواده در آستانه بیچارگی و حالت اضطرار قرار ندارد.
اما خانواده ای که مصداق شعر سعدی هستند،خواه درآمدشان کاهش پیدا کرده باشد یا هزینه هایشان افزایش یافته باشد، دقیقاً روز و شب را در حالت اضطرار و زندگی را در آستانه بیچارگی می گذرانند؛ حالتی که مرگ خلاقیت و نوآوری را به دنبال دارد.
وقتی خانواده ای در حالت اضطرار باشد، بخش عمده ای از ظرفیت فکری خانواده صرف چه بخوریم و چه بپوشیم خواهد شد و از حرکت به سوی کمال باز خواهند ماند به قول معروف:
عمر گران مایه در این صرف شد
تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا
اعضای این خانواده خواه ناخواه افکارشان محدود به نیازهای اولیه می شود، آنجاست که می گویند، فقر آدمی را احمق می کند. وقتی صبح می شود و صبحانه ای می خورند دغدغه شان این می شود برای نهار چه کنند و آن را چگونه تأمین کنند. بعد از صرف نهار هم، دغدغه شام پیدا می کنند و برای آن غرق اندوه و اندیشه می شوند… و این چرخه ادامه پیدا می کند.
این آستانه بیچارگی برای افراد بی خانمان شدیدتر از افرادی که دارای سرپناهی ولو اجاره ای هستند بروز و ظهور پیدا می کند…
آیا آستانه بیچارگی مخصوص فقراست؟
خیر، هر کسی که مخارجش را از درآمدش بیشتر قرار بدهد در حالت اضطرار و آستانه بیچارگی قرار می گیرد و آرامش را از خود و خانواده اش سلب می کند.
کارمندی را در نظر بگیرید که ماهیانه ده میلیون تومان حقوق می گیرد.
وی به اعتبار حقوق ماهیانه اش اقدام به اخذ وام های مختلف و حتی خریدهای گوناگون اقساطی می کند.. اما اگر به موضوع آستانه بیچارگی توجه نکند و اقساطش را از حقوق دریافتی اش بیشتر کند یا بگونه ای باشد که مانده حقوق وی جوابگوی خریدهای روزمره نباشد،به همان ورطه ناآرام سقوط کرده است.
معمولاً افرادی در آستانه بیچارگی و حالت اضطرار قرار می گیرند که برای رسیدن به رویاها و خواسته هایشان از صبر کمتری برخوردارند.
به قول شاعر:
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
آنهایی که بی توجه به اسباب، ظاهر زندگی خود را دگرگون می کنند حتی اگر فوتبالیستی با درآمد میلیاردی باشند، باز هم در حالت اضطرار و آستانه بیچارگی قرار می گیرند.
پرداختن به این موضوع به این دلیل اهمیت دارد که رشد و یا افت میزان رضایت از زندگی و کیفیت زندگی با قرار داشتن ما در حالت آرامش و یا اضطرار رابطه مستقیم دارد.
خطر آستانه بیچارگی نه تنها برای افراد قرار گرفته در آن بلکه برای کل جامعه است، افراد در این حالت ممکن است دست به اقداماتی بزنند که در حالت عادی از آن پرهیز می کردند. رفتار کسی که تحت فشار است و کاسه صبرش لبریز شده چندان قابل پیش بینی نیست و ممکن است امنیت جامعه را نیز بر هم بزند…
ممکن است افراد ریسک پذیر زیادی باشند که بصورت مقطعی و حساب شده خود را در حالت اضطرار قرار بدهند و پس از آن زندگی شان دچار جهش شود اما همیشه اوضاع بر وفق مراد پیش نمی رود…
در این لحظات پایانی سال و قرن، زندگی شاد، سالم و آرام و بدون دغدغه های زائد برایتان آرزومندم و امیدوارم هیچ گاه در آستانه بیچارگی و حالت اضطرار قرار نگیرید.
مهدی کمالی
۲۹ اسفند ۱۴۰۰